http://www.khafankadeh.7p.com
جامعیت، به معناى برخوردارى شخصیت از کمالات و صفاتى است که در شرایط معمولى فراهم آمدن آنها در یک شخصیت واحد، دشوار و نادر است و از این رو، متضاد و غیر قابل اجتماع به نظر مىرسند.
تضاد صفات کمالى به دوگونه است: تضاد کیفى و تضاد کمى.
مقصود از تضاد کیفى، تضاد ناشى از نوع صفات است. مثلا عبادت با شجاعت و یا سخاوت با حسابگرى و حکمت در مصرف، به نظر غیر قابل جمع مىرسد؛ دلیل آن کیفیت هر یک از این دو خصلت است؛ زیرا عبادت، آرامش را مىطلبد و سخاوت، بخشندگى بدون قید را؛ در حالیکه شجاعت، جنبش و حرکت را و حکمت و حسابگرى، قید و بند در مصرف را ایجاب مىکند که به نظر نخستین اجتماع این دو حالت مختلف در ظرف واحد ناممکن جلوه مىکند.
مقصود از تضاد کمى، تضادى است که از کثرت و فراوانى مقدار، با توجه به محدودیت گنجایش موصوف که ظرف نفس آدمى است ناشى مىگردد. آدمى هرچه باشد ظرفیست که به زمان و مکان محدود است و محدودیتهاى دیگرى از نواحى و جهات گوناگون، بطور معمول آدمى را احاطه مىکند. این محدودیتها خواه ناخواه گنجایش ظرفیت نفس بشر را محدود مىکند: به همین جهت از امکان محدودى در رابطه با دستیابى به صفات کمالى و تواناییهاى ارزشى مثبت، برخوردار است.
از سوى دیگر تضاد کیفى صفات کمالى نیز مراتبى دارد. تضاد در میان صفات کمالى گاهى در حدى از شدت است که اجتماع دو صفت را کاملا غیر ممکن مىکند و گاهى نیز تضاد در حدى از شدت است که اجتماع دو صفت را علىرغم امکان آن، به حد بالایى از ندرت و کاستى مىرساند؛ تا آنجا که امکان اجتماع آن دو صفت، منحصر به افراد معدودى مىشود که گاهى از انگشتان یک دست نیز کمترند. گاهى تضاد میان دو صفت کمالى در این حد از شدت نیست؛ بطورى که افراد بیشترى امکان دستیابى به دو صفت را مىیابند.
و از دیگر سوى، تضاد کیفى، گاهى نوعى است و گاهى صنفى.
تضاد نوعى آن است که هر یک از دو صفت در تمام حقیقت ذات خود، از یکدیگر جدا و بیگانه باشند؛ نظیر آن که یکى از دو وصف، مربوط به عالم ذهن و معنا باشد و وصف دیگر مربوط به عالم جسم و اعضا. مثلا دانشمندى و تحقیق، وصفى است ذهنى و روحانى، که معمولاً با فعالیت گسترده اجتماعى و سیاسى، قابل جمع نیست. هر یک از این دو صفت با دیگرى تمایز بنیادین دارد. دانشمندى، بیشتر وصف فکر و روان است در حالیکه فعالیت گسترده اجتماعى و سیاسى، بیشتر وصف تن و حالت اندام جسم است. اگرچه هر حالت و وصفى، ریشه در جان و روح آدمى دارد؛ ولى به هر حال هر یک از این دو وصف، از وصف دیگر جدا و متمایز است و صرف استعداد و نیرو در یکى از آنها، با صرف نیرو و استعداد در دیگرى قابل جمع نیست.
تضاد صنفى، تضادى است که طرفین آن، از امکان نسبى اجتماع برخوردارند. اختلاف آن دو با یکدیگر، اختلاف جوهرى نبوده؛ بلکه تفاوت آن دو در اوصاف و اعراض است. نظیر اختلاف دو دسته از معارف در دو رشته نزدیک به هم، نظیر: تاریخ و ادبیات که جایگاه حصول هر دو، نفس آدمیست و به دلیل آن که هر دو از رشته علوم نقلى هستند، تباعد زیادى با هم ندارند. تفاوت این دو حالت معرفتى، تفاوتى عرضى است نه جوهرى.
یکى از برجستهترین خصائص شخصیتهاى معنوى، بالاخص انبیاء و امامان معصوم علیهمالسلام ، اجتماع صفات متضاد در آنها و به تعبیرى دیگر وحدت کثرتها یا جمعى شدن فردى است.
این که کثرتها بتوانند در عین کثرت واحد باشند و در نتیجه تضاد و تقابل صفات از میان برداشته شود، خصوصیت مردان خداست که در اثر فناى در اراده و خواست خداى متعال، شخصیت آنان وصل به نامتناهى محض شود. این عدم تناهى که در اثر فناى در اراده حق حاصل مىشود، این امکان را فراهم مىکند تا صفات متضاد در یک جا جمع شوند و شخصیتى واحد، مجمع صفات متضاد شود.
شخصیت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله و سپس امیرالمومنین علیهالسلام بارزترین نمونه این دسته از شخصیتهاست. کثرتها در شخصیت آنها وحدت یافته و صفات بظاهر متضاد، در وجود آنها یک جا جمع شده است. از یک سو علم بى انتها و از سوى دیگر فروتنى بى حد و خفض جناح؛ از یک طرف شجاعت بى نظیر و از طرف دیگر رقت قلب بى مانند و خاکسارى؛ از یک سو فرمانده پیروز جنگ بودن و از سوى دیگر بیشترین عبادتها و رقیقترین مناجاتها را با خداى متعال انجام دادن؛ از یک طرف گریههاى سوزناک نیمه شب و از یک طرف صلابت در جنگ و فرماندهى؛ از یک طرف قدرت رهبرى و مدیریت و از طرف دیگر زهد و قناعت پیشه کردن؛ از یک سو در اندیشه فقیران بودن، تا حدى که خود را همسان فقیرترین رعایاى خویش قراردادن و از سوى دیگر در اندیشه آباد کردن بلاد خدا بودن و تلاش بىمانند در جهت تولید کشاورزى یا فعالیتهاى دیگر اقتصادى داشتن، آنچنان که از امیرالمومنین علیهالسلام و سایر ائمه اطهار علیهمالسلام در تاریخ به ثبت رسیده است. نمونههاى جامعیت شخصیت رسول اکرم و امامان معصوم علیهمالسلام بیش از آنست که بتوان آنها را برشمرد.
همین جامعیت شخصیت است که در معیار عقل و میزان شرع به این بزرگمردان صلاحیت و شایستگى رهبرى انسانها را بخشیده است؛ زیرا حقیقت رهبرى، تجلى کثرت جامعه در وحدت رهبر است. شخصیتى مىتواند رهبر شایستهاى باشد که مظهر خوبیها و تواناییهاى جامعهاى باشد که مىخواهد آن را رهبرى کند. رهبر لایق، جلوه گاه کمالات پراکنده افراد جامعه است. افراد هر جامعهاى جلوه کثرت آن جامعه هستند و رهبر، جلوه وحدت آن. رهبر، مرکز اجتماع کثرتهاست و رهبر شایسته جلوه گاه خوبیها و کمالات و فضایل افراد جامعه است که در وجود یک شخصیت، که تجسم عالى آن فضیلتهاست ظهور و بروز پیدا مىکند.
در عصر ما امام خمینى، مصداق بارز چنین شخصیتى بود و به همین دلیل، مىتوان ایشان را وارث بحق انبیا و امامان معصوم علیهمالسلام برشمرد.
روى این اصل هرگز جامعهى اسلامى و تاریخ بشریتشخصیت ممتاز و کم نظیر حضرت امام خمینىقدس سره را که با افکار و اندیشههاى بلند و سعى و تلاشهاى صادقانهى خود مسیر تاریخ را دگرگون کرده فراموش نخواهد کرد.
شخصیتى که توانست در پرتو اعتماد به لطف الهى و ایمان به هدف، نظام کهن دو هزار و پانصد ساله را به زبالهدان تاریخ بریزد و به جامعهى اسلامى هویت تازهاى بخشد و گرد خود فراموشى را از چهرهى آنان بزداید و آنان را با شخصیت واقعى خود آشنا سازد.
این شخصیت و این رویداد به خاطر پیوندى که با دین و ایمان مردم دارد، ثابت و پابرجا خواهد بود و گرد نسیان بر روى آن نخواهد نشست.
شخصیتحضرت امام، بنیانگذار انقلاب اسلامى و بیدار کنندهى جامعهى مستضعفان و محرومان، ابعاد مختلف و گوناگونى دارد که هرگز نمىتوان حق همهى آنها را در این مقاله ادا نمود. او به طور خلاصه، انسان کاملى بود که علم و عمل را به هم آمیخته و عرفان و اخلاق را در خود مجسم نموده و با فقاهت و اجتهاد واقع بینانه، بیانگر احکام و سیاست و حقوق اسلامى بوده است.
روى این اساس به برخى از ابعاد شخصیت وى اشاره مىنماییم.
1- آگاهى از وضع جهان:
امام صادق علیه السلام در حدیث کوتاهى چنین مىفرماید: «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس» ; انسان آگاه از اوضاع و شرایط زمان هرگز غافلگیر حوادث غیر مترقب نمىشود.
در این حدیث، یکى از شرایط رهبرى بیان شده است رهبر باید با دید نافذ از حوادث تلخ و ناگوارى که در کمین امت او است از قبل آگاه باشد و براى آن چاره اندیشد.
یکى از ابعاد شخصیتحضرت امام، آگاهى او از وضع جهان و شرایط زمان بود و حرکتهاى سیاسى و الحادى را که در جهان بر ضد اسلام در حال شکل گرفتن بود، به خوبى مىشناخت و همه را مد نظر داشت و اگر از دوران جوانى، داراى چنین خصیصهاى نبود، هرگز در دوران پیرى و فرتوتى که زمام امور را به دست گرفت نمىتوانست انقلاب اسلامى را با چنین صلابت و استوارى، متجاوز از ده سال رهبرى کند و دشمنان را به تعجب و شگفتى وادارد.
در عین زهد و دنیاگریزى همیشه از احوال جامعه خویش و سایر جوامع با خبر و بر مشکلات اجتماعى و سیاسى مردم خویش و سایر ملتها بخوبى واقف و آگاه بود. همواره در اندیشه مستضعفان و محرومان بود و از مشکلاتى که براى مظلومین و محرومان، در سراسر جهان توسط مستکبران و ستمکاران به وجود مىآمد، احساس رنج و درد مىکرد. تصمیمگیریهاى سیاسى بموقع، سخنرانیهاى موثر و شورآفرین و اعلامیههاى حساب شده و پر نفوذ ایشان، همگى نشانهاى از تشخیص دقیق شرایط سیاسى و اجتماعى و آشنایى دقیق ایشان با روحیهها و نیازها و مشکلات اجتماعى و سیاسى و فرهنگى جامعه بود.
او به خاطر چنین خصیصهاى، از دوران جوانى، رجال کشور را مىشناخت، رجال خائن و صالح و تا آن جا که امکانات زمان اجازه مىداد، از طرق مختلف مسایل سیاسى را تعقیب مىکرد.
در دوران پراختناق حکومت «رضاخان» که از سال 1304 شمسى آغاز شد و در شهریور 1320 به پایان رسید، تمام وسایل در اختیار دولتبود و کمتر کتابى حتى دور از سیاستبه چاپ مىرسید، ولى پس از شهریور20 و ورود متفقین به ایران و شعلهورشدن آتش جنگ جهانى، زنجیرها از قلم و بیان برداشته شد و حضرت امام از این فرصت استفاده کرد و ضمن رد رسالهى «اسرار هزار ساله» به بیان حقایق پرداخت و پردهها را بالا زد.
قلم شیوا و بیان لطیف و در عین حال شور انگیز «کشف اسرار» توانست روح تازهاى در قلوب مسلمانان ایران بدمد. او تحت عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» ماهیتحکومت رضاخانى را تشریح و مقام گرانقدر روحانیت را براى مردم روشن کرد. این کتاب که در سال 1323 به چاپ رسید، شورعظیم و موج بزرگى در ایران پدید آورد. کتاب «کشف اسرار» نه تنها یک کتاب عقیدتى و فکرى است، بلکه یک کتاب کاملا سیاسى نیز مىباشد. با آن که حضرت امام به خاطر دورى از تظاهر آن را بدون ذکر نام مؤلف چاپ کرد و مایل نبود که مؤلف آن شناخته شود ولى به حکم این که «ماکان لله ینمو» هر عملى که خالصانه براى خدا باشد بیشتر رشد مىکند، نشر کتاب بدون نام مؤلف، سبب اشتهار بیشتر نویسنده شد و در هر حال هر کس آن کتاب را بخواند اذعان مىکند که این حضرت امام از همان دوران دیرینه، داراى افکار بلند سیاسى بوده و پیوسته مىخواسته نظام اسلامى را جایگزین نظامهاى فاسد کند.
متفقین در سالهاى 1324- 1325 ایران را ترک گفتند و بار دیگر استعمار مصلحت دید که فرزند رضاخان بر سر کار باشد و برنامهى پدر را با ریاکارى خاصى تعقیب کند و به مرور زمان، استبداد را بار دیگر به ایران باز گردانید و هر چه پیش مىرفتبر قدرت نظام افزوده مىشد. ولى امام را در این فترت یعنى از سالهاى 25 تا 40 کاملا ساکت و آرام مىبینیم که تنها به تدریس فقه و اصول و اخلاق و فلسفه مىپرداخت و کمتر در مسایل سیاسى بحث مىکرد. چه شد آن قلم شورآفرین و تحرک بخش که نمونهى بارز آن کتاب «کشف اسرار» بود و چرا از سالهاى 1325 تا 1340 از تحرک باز ایستاد و در مجراى علمى حرکت کرد؟ در این جا نکتهاى است که کمتر به آن توجه مىشود و آن این است که:
مرحوم آیة الله عظماى بروجردى در سال 1324 که براى معالجه از بروجرد به تهران آمده بود، بنا به درخواست زعما و فضلاى قم، رحل اقامت در این شهر افکند و پس از درگذشت آیة الله عظماى اصفهانى در سال 1325، رشتهى زعامت را به دست گرفت و رسالت رهبرى را به دوش کشید و حقا مردى بزرگ و کم نظیر و فقیهى بىبدیل بود.
امام که خود یکى از دعوت کنندگان مرحوم آقاى بروجردى به قم بود، وقتى چنین مرجعى را پذیراى مسؤولیت دید، احساس آرامش کرده، دیگر وظیفه ندید مسایل سیاسى را مستقیما تعقیب کند و با خویشتندارى خاصى مهر سکوت بر لب زد و کمتر سخن مىگفت و این خود از شهامتهاى روحى انسانهاى کامل است که گاهى با داشتن افکار بلند و رهنمودهاى مؤثر، دم فرو مىبندند. از این جهتحضرت امام احترام مرجع بزرگ را حفظ نموده و فقط درموارد لزوم و در ملاقاتهاى خصوصى مطالبى را یاد آور مىشد.
بعد از رحلت مرحوم آیة الله عظماى بروجردى چیزى نگذشت که تصویب آییننامهى انجمنهاى ایالتى و ولایتى پیش آمد که در آن اهانتخاصى به کتاب مقدس آسمانى ما شد و پارهاى از قوانین رسمى آن زیر پا گذارده شده بود.
طرح آییننامهى «انجمنهاى ایالتى و ولایتى» یک طرح آزمایشى بود تا هیات حاکمه از واکنش آن در محافل روحانى و پایهى علاقهى آنان به حفظ اصول اسلام آگاه شوند.
رؤوس طرح در روزنامههاى عصر پایتختیعنى کیهان و اطلاعات آن روز در نیمهى مهرماه 1341 چاپ شد. نگارنده که یکى از خوشهچینان خرمن علمى حضرت امام به شمار مىرفت، در جلسات خصوصى شاهد انتقادهاى ایشان از دولت و سوءنیت آن سبتبه اسلام بود، از این جهت فرصت را مغتنم شمرده یک شماره از روزنامهى کیهان آن روز را به حضور ایشان برد. ایشان نماز مغرب را به جا آورده بود و مىخواست که نماز عشاء را شروع کند، در آن لحظه خاطر شریف را از محتواى تصویب آیین نامهى انجمنهاى ایالتى و ولایتى مستحضر ساخت ناراحتى شدیدى در سیماى او احساس کرد. امام نماز عشاء را به جماعتبه جا آورد، سپس داماد خود مرحوم اشراقى را احضار و درخواست نمود که به منزل آیة الله حائرى برود و از ایشان درخواست نماید که مراجع وقت را به منزل خویش دعوت کنند تا دربارهى این تصویبنامه به طور دسته جمعى بیندیشند و تصمیم بگیرند.
اجتماع با شکوه مراجع درآن شب در خانهى آیة الله حائرى نشانهى وحدت و یگانگى بود و تلگرامهاى همگان حاکى از ثبات و مقاومت روحانیت، در برابر توطئههاى شاه به شمار مىرفت ولى در این میان تلگرام امام از صلابت و سازشناپذیرى خاصى حکایت مىکرد.
در این نهضت، که دو ماه به طول انجامید، تگرامهاى امام ونامههاى او به اطراف، ملت را با شخصیت آگاه او آشنا ساخت و مردم به تدریج رهبر خود را شناختند.
انتشار خبر دستگیرى امام رستاخیزى در تهران به پا کرد که در نتیجهى آن عدهاى از فرزندان اسلام به وسیلهى دژخیمان شاه به شهادت رسیدند و روز پانزده خرداد براى همیشه روز عزا اعلام شد.
جریان انجمنهاى ایالتى و ولایتى به پایان رسید و دولت وقتبا ریاکارى خاصى، تصویب نامه را پس گرفت ولى با نیرنگ دیگرى پس از چند ماه تحت عنوان لوایح شش گانه راه خود را تعقیب کرد که در آن حق و باطل را به هم آمیخته بود.
در چنین شرایطى صلابت امام و استوارى و استقامت او بیش از پیش آشکار شد و با تحریم رفراندوم و مقاومت در برابر فشار دستگاه و اعلام عزاى ملى، ضربهى محکمى بر حیثیت هیات حاکمه وارد آورد. در این اوضاع و شرایط امام در پانزده خرداد 1342 دستگیر شد و انتشار خبر دستگیرى امام رستاخیزى در تهران به پا کرد که در نتیجهى آن عدهاى از فرزندان اسلام به وسیلهى دژخیمان شاه به شهادت رسیدند و روز پانزده خرداد براى همیشه روز عزا اعلام شد.
امام پس از هشت ماه، سرانجام بر اثر فشارهاى داخلى و خارجى آزاد شد و به قم بازگشت.
چیزى نگذشته بود که مصونیت مستشاران امریکایى (کاپیتولاسیون) در آبان ماه 1343 پیش آمد و مجلس شوراى آن روز ذلت اسلام و مسلمین را با تصویب آن امضا کرد.
امام با سخنرانى گرم و شورانگیز و هیجان آفرین و با پرخاشگرى خاص خود انقلاب نوینى را به پا کرد که منجر به دستگیرى و تبعید ایشان به ترکیه گشت.
هیات حاکمه از تبعید امام به ترکیه طرفى نسبت و سرانجام پس از سنجشها و محاسبات فراوان تصمیم گرفت که در سال 1346 امام را از ترکیه، به نجف اشرف تبعید کند تا در آن محیط علمى محصور گردد و سخنان او کمتر شنیده شود. ولى این رهبر آگاه در اقامت چهارده سالهى خود در نجف، تمام حرکتها را در ایران زیر نظر داشت و به هستههاى مقاومت کمک مىنمود و از طریق نامه و سخنرانى و ارسال پیامها بر شور مردم و هیجان آنان مىافزود.
سرانجام دستگاه بر اثر بىخردى با نشر مقالهاى در اطلاعات بر ضد امام، گور خود را به دستخود کند. این بار، یک نهضت گستردهى همهجانبه به وجود آمد که دیگر دستگاه نتوانست آن را مهار کند و این انقلاب از دى ماه 1356 تا 22 بهمن 1357 ادامه یافت.
اعتصابهاى دسته جمعى روحانیون، حوزههاى علمیه، دانشگاهها، مراکز صنعتى، و ادارى و سرانجام نیروهاى انتظامى سبب شد که رژیم 2500 ساله در 22 بهمن 57 فروریخته و به تاریخ سپرده شود.
امام از 22 بهمن به عنوان یک مرجع و رهبر سیاسى و دینى مطلق شناخته شده و با درایت و ژرف بینى خاصى بسیارى از توطئهها را خنثى نمود و توانست درخت اسلام را در سرزمین ایران آبیارى نموده و پس از ده سال رهبرى، نظام با شکوه اسلامى را به امتى که تربیت کرده بود تحویل دهد.
2- بعد فلسفى :
در فلسفه نیز که معمولا، با فقاهت در حد بالا به ندرت قابل جمع است، احاطه و تسلطى بى نظیر داشت بلکه تا پیش از به راه افتادن حلقه درس فلسفى علامه طباطبایى در قم یعنى: دهههاى اول و دوم قرن حاضر هجرى شمسى، عالیترین حوزههاى درس فلسفى در قم، حوزه درس امام خمینى بوده است. حوزه درس فلسفه علامه طباطبایى عمدتا پس از دهه سوم، در حوزه علمیه قم شکوفا شد و از آن زمان به بعد امام خمینى بیشتر به حوزه درس فقهى پرداخت و به تدریج حوزه درس فقهى امام خمینى، به برجستهترین حوزه درس فقهى حوزه علمیه قم تبدیل شد. تا آنجا که در دهه سوم و چهارم هجرى شمسى یعنى سالهاى بین 1320 تا 1340، حوزه درس فقهى امام خمینى از نظر تحقیق و عمق علمى، در زمره اولین حوزههاى درسى، بلکه برترین حوزه درس فقهى حوزه علمیه قم به شمار مىرفته است.
3- بعد عرفانى:
سه خصوصیت بسیار ویژه در شخصیت عرفانى حضرت امام جلوه گر است که در تاریخ عرفان اسلامى بسیار نادر، بلکه پس از امامان معصوم علیهمالسلام تقریبا یا تحقیقا بى نظیر است:
1ـ عرفان نظرى حضرت امام، آمیخته با عرفان عملیست. بدین معنى که در بین عرفا، این اتفاق نادر است که عارفى در صحنه زندگى، این توفیق را یافته باشد که مفاهیم عرفانى بالاى خود را با همان اوج در همه زمینهها عینیت ببخشد. اگر دم از قیام لله و فناى فى الله مىزند، در عرصه زندگى فردى و اجتماعى خود نیز قیام للّه و فناى فى الله را نشان دهد. و یا اگر جهان و مافیها را جلوه ذات رب مىداند، در مرحله عمل نیز خود و حرکات و سکنات خود را در محضر رب بداند و آنى از ذکر خداى متعال غافل نشود. قیامش براى خدا، سکوتش براى خدا، هجرتش براى خدا و به سوى خدا باشد. توکل و اعتمادش بر خدا باشد و در سیاست، همانند عبادت، تنها براى خدا عمل کند. در خانه، همچون مسجد جز براى خدا کارى نکند. در راه خدا آماده جانبازى باشد و از زندان و شکنجه نهراسد. و اگر تا پاى اعدام برود، دست از راه و هدفش برندارد. در هنگام جنگ، در هر شرایطى اعتماد به خدا داشته باشد. جنگش براى خدا و صلحش نیز براى خدا باشد. در مسجد همانگونه باشد که بر اریکه قدرت، و در منبر وعظ به همان اندازه الهى باشد که در حماسههاى توده برانگیز سیاسى.
2ـ احاطه امام بر مبانى عرفان نظرى و عملى و توفیقى که براى ایشان در عملى ساختن مفاهیم عرفانى حاصل شد ریشه در آشنایى ایشان با مبانى شریعت داشت. اساس و مبناى عرفان امام چه در بعد نظرى و چه در بعد عملى، شریعت خدا بود که در قرآن و احادیث معصومین علیهمالسلام بیان شده است. وى فقیهى اصولى و در حد اعلایى از توانایى فقهى و اصولى قرار داشت. عالم به حدیث و بر متون احادیث تسلط کامل داشت. علوم نقلى را به خوبى فراگرفته و در همه آنها از احاطه و تسلط کافى بهرهمند بود و بر تاریخ و سیره نبى اکرم و امامان معصوم علیهمالسلام وقوف تام داشت؛ از این رو عرفان حضرت امام را مىتوان عمیقترین و اصیلترین نمونه عرفان اسلامى دانست. به همین دلیل بسیار ضرورى به نظر مىرسد که اهل نظر و آشنایان با معارف الهى و عرفان اسلامى تحقیقات گستردهاى در زمینه عرفان امام خمینى انجام دهند؛ زیرا بدینوسیله مىتوان به تصویر نسبتا جامعى از عرفان اصیل اسلامى دست یافت. بى شک عرفان حضرت امام که در نوشتهها، گفتارها، شیوه زندگى و عملکرد سیاسى و اجتماعى ایشان منعکس است، مىتواند جامعترین تصویر عرفان اسلامى در زمان حاضر را ارائه کند.
3ـ قدرت بى نظیر حضرت امام رضىاللهعنه در جمع بین علم و سیاست از یک سو و عرفان و سیاست از سوى دیگر، از درخشانترین جلوههاى جامعیت شخصیت حضرت امام است؛ که نه تنها از عظمت شخصیت ایشان؛ بلکه علاوه بر آن، از جامعیت اسلام و کمال شریعت محمدى صلىاللهعلیهوآله که در شخصیت آن امام بزرگ تجلى یافته بود حکایت دارد. این که یک انسان بتواند در زمینه پیچیدهترین مسائل عمیق علمى، به بالاترین سطح دست یابد و در رشتههاى گوناگون علمى، نظریات برجسته و مورد توجه عالمان و اندیشمندان آن فن را ارائه دهد و در عین حال، رهبر سیاسى و اجتماعى فعال و دگرگونسازى باشد، که بتواند بزرگترین انقلاب سیاسى و اجتماعى عصر خود را رهبرى کند، و در همه مسائل سیاسى و اجتماعى در هر گامى، مردم را رهبرى کند و آنان را طى یک دوره طولانى انقلاب، به مرحله پیروزى برساند و پس از آن نیز در سختترین شرایط اجتماعى و سیاسى بتواند با موفقیت قابل تحسینى اداره امور کشور را از مسیر سخت توطئهها و محاصرههاى سیاسى، نظامى و اقتصادى، و از گردنه سخت جنگ 8 ساله عبور دهد و در تمام این زمینه بتواند با توفیق کم نظیرى همراه باشد. این حقیقت، بىشک یکى از شگفت انگیزترین حقایق تاریخ به شمار مىآید و از اصالت و استوارى دین و مکتبى حکایت مىکند که چنین شخصیتى با تمام وجودش انعکاسى از تعالیم، آرمانها و ارزشهاى آن بود.
4- بعد اخلاقى امام:
پس از درگذشت مرحوم آیة الله عظماى حائرى، معظم له عصرهاى پنجشنبه و جمعه درسى را به عنوان درس اخلاق آغاز نمود که خارى در چشم حاکمان روز بود. وى این بحث را به عنوان درس اخلاق آغاز کرد و از نظر قانونى حکم دیگر دروس حوزه را داشت و چون در آن روز تمام اجتماعات ممنوع بود جز تدریس، از این جهت نمىتوانستند جلوى آن را بگیرند.
امام در این درس، نکات آموزندهى اخلاقى آمیخته با مسایل عرفانى و سیاسى بیان مىکرد و گاهى به خاطر مزاحمت دستگاه و جلوگیرى از تدریس، محل درس را از مدرسهى فیضیه به مدرسهى حاج ملاصادق منتقل مىنمود و در هر حال، در همان شرایط کتاب ارزندهاى را به نام «الاربعین» نوشت که عصارهى درسهاى اخلاق او در روزهاى پنجشنبه و جمعه در سنوات پس از درگذشت آیتالله حائرى تا سال 1358 هجرى قمرى بود و خوشبختانه این کتاب که بر اثر هجوم وحشیانهى دستگاه به بیت امام ناپدید شده بود سالها بعد به دست آمده و به زیور طبع آراسته گردیده است. کسانى که از این درس و آن مجلس روحانى خاطراتى دارند، مىتوانند تاثیر سخن امام را در دگرگونى قلوب و ارواح کاملا به یادآورند. یک نشست در آن درس اخلاق، آن چنان انسان را به دنیا و زخارف آن بىعلاقه مىکرد که انسان فقط و فقط به معنویات ارج مىنهاد. درس اخلاق حضرت استاد، آن چنان دگرگونى عظیمى در طلاب و فضلاى آن زمان پدید آورده بود که مسالهى سیر و سلوک به تدریج در میان فضلا براى خود جایى باز مىکرد و غالبا کوشش مىکردند که گفتار و رفتار خود را با اخلاق اسلامى وفق دهند.
در تقید امام نسبتبه مسایل اخلاقى همین بس که اگر در مجلسى کسى سخنى را مىگفت که از آن بوى تعریض به مسلمانى به مشام مىرسید، با رنجش شدید امام روبهرو مىشد و امام از ادامهى سخن وى جلوگیرى مىکرد.
نمونهى گویاى دیگرى از تقید او به اخلاق اسلامى این که ایشان در مدرس مدرسهى فیضیه براى جمعى فلسفه تدریس مىکرد. روزى یکى از مدرسین غیر معروف قم که از شرایط جایگاه درس آگاه نبود براى یک نفر کتاب شرح لمعه را تدریس مىکرد، وقتى امام وارد مدرس شد و دید او مشغول تدریس است، بلافاصله بیرون آمد و به هیچ قیمتحاضر نشد که آن روز در آن مرکز درس بگوید و گفت ایشان قبل از ما شروع به درس کرده و حق سبقتبا او است. او سالها که در برخى از مساجد درس مىگفت لدىالورود دو رکعت نماز تحیت مسجد را به جا مىآورد آن گاه تدریس را آغاز مىکرد و تا شایستگى افراد را براى درسى که مىگفت احراز نمىکرد به او اجازهى شرکت نمىداد.
هیچگاه براى او کمیتشاگرد مطرح نبود، او به کیفیتبیش از حد علاقه داشت از این جهتبه مرحوم آیة الله شهید مطهرى بیش از حد ارج مىنهاد و سخنان او را به خوبى گوش مىکرد و من خود قسمتى از نوشتههاى امام را دیدهام که اعتراضات شهید مطهرى را به صورت پرسش و پاسخ در کتاب خود آورده و به تحلیل اشکال او پرداخته است.
5- بعد فقاهت و اجتهاد:
حضرت امام یازده سال تمام از درس خارج فقه و اصول مؤسس حوزه بهرهمند شد و پس از درگذشت او به تدریس سطوح عالى پرداخت و هیچگاه رشتهى بحث او دربارهى این دو علم از هم نگسست. علاوه بر تدریس با جمعى از فضلاى بزرگ حوزه مانند مرحوم آیة الله محقق داماد و آیة الله حاج سید احمد زنجانىقدس سره مباحثهى مشترک فقهى داشتند.
آن گاه که مرحوم آیة الله بروجردى در سال 1346 هجرى قمرى به قم آمدند یکى از شخصیتهایى که به درس ایشان گرمى خاصى بخشید، حضرت امام بود.
مرحوم بروجردى از نظر روش فقهى با مرحوم حائرى تفاوت آشکارى داشتند. مرحوم حائرى به بحث و تحقیق و ژرفنگرى بیش از تتبع مىپرداخت، در حالى که مرحوم بروجردى به تتبع در تاریخ مساله و فتاواى فقهاى عامه و خاصه در نخستین قرون و کاوش در رجال سند بیش از امور دیگر، عنایت مىورزید و از نظر عمق بحثها نیز در سطح بالاترى قرار داشت.
حضرت امام با شرکت در درس مرحوم بروجردى به مزایاى درس ایشان پى برد و پیوسته فضلا را براى پىگیرى از روش ایشان دعوت مىنمود. معظم له در درس مرحوم بروجردى از سال 1364 ه..ق تا سال 1370 ه..ق شرکت داشت و در نتیجه مزایاى روش هر دو استاد را به هم آمیخت و خود صاحب سبک و روشى در فقه و اصول گردید و از ترکیب هر دو روش، یعنى عنایتبر تحلیل و ژرفنگرى و بحثهاى عمیق، به ضمیمهى تتبع در تاریخ مساله و اقوال پیشینیان، بنیاد نوینى را پىریزى کرد و از سال 1364 ه..ق به درخواست گروهى از فضلا، درس خارج اصولى را از مباحث «قطع» آغاز نمود و این دوره درسال 1370ه..ق به پایان رسید و مخلص نیز در عداد کوچکترین تلامیذ او در این دوره و دورههاى بعد درآمد و رشتهى علاقهى او در بهرهگیرى از دروس امام تا روزى که از قم به ترکیه تبعید شد، ادامه داشت. وى متجاوز از دو دورهى کامل، اصول را تدریس کرد و در هر دوره نظریات جدیدى را در اصول عرضه مىنمود و درسهاى معظم له با آخرین نظریات خود در سه جلد به نام «تهذیب الاصول» منتشر شد و هم اکنون مورد استفادهى مدرسان خارج اصول است.
از نظر فقهى کتابهاى «زکات» و «طهارت» ، «مکاسب محرمه» ، «بیع و خیارات» و برخى از ابواب مخصوص را تدریس نموده و خوشبختانه قسمت اعظم آنها به قلم خود معظم له به نگارش درآمده است. او تعلیقهى فقهى خود را بر «وسیلة النجاة» در سال 1365 ه.ق آغاز نموده و در سال 1372 به پایان رساند و در این مدت کمتر به کارهاى غیر فقهى مشغول بود و بیش از پیش به نگارش این تعلیقه مىپرداخت و تعلیقه بر عروةالوثقى را منتزع از این تعلیقه مىدانست و اصولا در میان کتابهاى فقهى که اخیرا نگارش یافته «وسیله» ى مرحوم سید را کتاب گرانقدرى مىشمرد.
وقتى هیات حاکمه ایشان را در سال 1343 هجرى شمسى به ترکیه تبعید کرد در آن جا تصمیم گرفت که به بازنویسى وسیله و افزودن مسایل مورد حاجتبر آن کتاب همت گمارد و پس از افزودن قریب به ثلثبر آن، آن را به نام «تحریر الوسیله» منتشر نمود. از این جهت، این کتاب که قسمتى از آن در تبعیدگاه ترکیه در شهر «بورسا» و قسمتى دیگر پس از ورود به نجف نگارش یافته یک دورهى متن فقهى است که روشنگر استادى و ژرف نگرى او در فقاهت است.
فتاواى حضرت امام پس از انقلاب که اخیرا به رشتهى تحریر درآمده و در آنها به توضیح مسایل مستحدثه همت گمارده شده است، اثر فقهى ارزشمندى است که مىتواند از بعد فقهى او بیان خاصى داشته باشد.
او بر خلاف اندیشههاى نارسا که از مغز افراد خام و ناوارد به فقه، تراوش مىکند، به فقه سنتى و جواهرى علاقهى وافر داشت و اصولا روش دیگرى را صحیح نمىدانست.
حتى روزى به او پیشنهاد شد که در کتابهاى درسى حوزه مانند «شفا» و «اسفار» دگرگویى ایجاد شود، او با این دگرگونى مخالفت ورزید و گفت آسان گرایى و تلخیص کتابهاى بزرگ، از ژرف بینى طلاب مىکاهد. اصالتها را حفظ کنید و روشهاى جدید را تا آزمون صحیح روى آن انجام نگرفته به کار نبندید.
6- بعد عبادى امام:
حضرت امام از نخستین دوران جوانى، با هر نوع ریاکارى مخالفت مىورزید و در عین حال که در روز بسان دیگر طلاب و فضلا به تحصیل مىپرداخت و در مجالس انس شرکت مىنمود و در غالب پنجشنبهها و جمعهها براى تفریح به خارج قم مىرفت و از چنین مجالس بهره مىگرفت، ولى در دل شب بسان پرهیزکاران وارسته به راز و نیاز با معبود مىپرداخت و از همان دوران جوانى و از 27 سالگى تا لحظهاى که توان داشت، نماز شب او ترک نشد و در سختترین لحظات، حتى شبى که از پاریس به تهران بازمىگشت، نماز شب را در هواپیما به جا آورد. او در میان ادعیه به «صحیفهى سجادیه» علاقهى خاصى داشت و معتقد بود که در لابهلاى ادعیه، یک رشته مسایل عرفانى و فلسفى هست که مرغ اندیشهى هیچ فیلسوفى به آنها نرسیده است و در میان مناجاتها به مناجات شعبانیه عشق مىورزید و در ماه رمضان به خواندن ادعیه تقید خاصى داشت. در سال 1347 هجرى قمرى بر دعاى سحر که از امام باقر علیه السلام نقل شده استشرح زیبایى نوشته که دلهاى عارفان و عاشقان به سیر ملکوتى را تکان مىدهد. او در میان زیارتها به «زیارت جامعه» بیش از همه علاقه داشت و در تمام حرمهاى ائمهى اهل بیتبه خواندن آن کاملا مقید بود.
به هنگام نماز غرق در عزوجلال الهى بود و در این راستا دو کتاب ارزشمند او بیانگر بحثهاى عرفانى و الهى اوست. این دو کتاب یکى به نام «آداب الصلاة» و دیگرى به نام «اسرار الصلاة» است که هر دو از کتابهاى نفیسى است که کمتر مىتوان براى آنها نظیرى یافت، به ویژه کتاب «اسرار الصلاة» که به حق کتاب «اسرار الصلاة» است در حالى که دیگر کتابهایى که به این نام منتشر شده از نظر او «آداب الصلاة» به شمار مىروند نه «اسرار الصلاة» .
او در میان فلاسفه، شیفتهى مکتب صدرالمتالهین و در میان عرفا و محققان عرفان، به قاضى سعید قمى علاقهى سرشارى داشت تا آن جا که کتاب توحید او را شخصا استنساخ نمود و افکار بلند او را بسیار مىستود، و در میان دیگر کتابهاى قاضى سعید قمى به کتاب «اربعین» او ارج مىنهاد.
در حالات خاصى که فقط نزدیکان او مىتوانستند شاهد آن باشند، گاهى با مطالعهى برخى از کتب عرفانى اشکهاى چشم او مرواریدوار، بر گونه هایش مىغلتیدند.
7- بعد ادبى و سبک نگارش:
وى از روز نخست، انسان با ذوقى بود که با نگارش رابطهى خاصى داشت و از موهبتخط زیبا و نستعلیق بهرهمند بود و خط او جزو خطوط درجهى یک به شمار مىرود و هم اکنون برخى از کتابهاى او که در سالهاى 1346 و 1349 نگاشته است نزد این جانب موجود است و حاکى از قدرت انگشتان او در آفرینش اثر هنرى است.
او از قریحهى شعرى خاصى برخوردار بود که فقط این ذوق را در خدمت اهل بیتبه کار مىبرد. «بهاریههاى او» در میلاد امام زمان علیه السلام زینتبخش محافل ادبى و ولایى حوزهى علمیهى قم در دوران مرحوم آیة الله حائرى بود. وى دیوان ضخیمى به اندازهى دیوان حافظ داشت که متاسفانه از خانهى ایشان به سرقت رفت و تا کنون اثرى از آن به دست نیامده است ولى در عین حال ارادتمندان او برخى از بهاریههاى وى را استنساخ کرده و قسمتى از آنها به وسیلهى فرزند عزیزش مرحوم حجة الاسلام آقاى سید احمد خمینى رحمه الله گردآورى گردیده است.
او علم عروض و قوافى را در نزد مرحوم «حاج شیخ محمد رضا اصفهانى» مؤلف کتاب «نقد فلسفهى داروین» آموخت و از هیات قدیم و جدید اطلاع داشت.
درخاتمه براى ارایهى نمونهاى از اشعار نغز و زیبا و قریحهى لطیف حضرت امام، یکى از اشعار ایشان را به علاقمندان شعر و ادب تقدیم مىداریم:
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست
که بَرش شکوه برم، داد ز بیداد کشم
شادیم داد، غمم داد و جفا داد و وفا
بار هجران و وصالت به دل شاد کشم
در غمت ای گل وحشی من ای خسرو من
جور مجنون ببرم، تیشه فرهاد کشم
مُردم از زندگی بی تو- که با من هستی
طرفه سرّی است که باید بر استاد کشم
سالها میگذرد،حادثهها میآید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم