http://www.khafankadeh.7p.com
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 9
کل بازدید : 40259
کل یادداشتها ها : 24
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

یاعلی! تو، نه ! این بار من.

از تو بسیار گفته اند و می گویند و من را یا علی! نه زبان گفتن است و نه مشقی درخور تو.

بگذار که از من بگویم این بار ای دیوار به دیوار دادار.

یاعلی! تو من را بطلب!

یاعلی! چه غریب حسی است این حس طلب از تو.

حس خواستن من که به همین سادگی هم کلام بزرگی ات می شوم.

چه غریب حسی است که بی وقتی ازپیش ، بی دفتری و قراری و التماسی راهم می دهی ، راهمان می دهی که بخواهیمت و بخوانیمت.

چه غریب حسی است که برای سخن گفتن با تو از هیچ هفت خوانی در هیچ شهر و دیاری نباید گذشت که تو هفت هفت بار ، بارها و بارها ، هفت خوان را و هفت شهر را و نخلستان را گذشته ای و چاه ، آه که بر این حفره ی غریب از روی زمین به دل خاک ، نه!

تو گو از دل خاک به قلب آسمان ، عمری است که غبطه می خورم که مخاطب واژه های تو بوده عمری.

چه غریب حسی است این خواستن ، این گونه خواستن ، خواستنی سخت ، خواستنی شیرین ، خواستنی سخت شیرین.

 


  

یا علی

تو این جا قوت برخاستنی و مخاطب هر خواستن.

یا علی ! تو آن چنان گداختنی که عشق نتواند و عقل نداند و استاد نخواند.

یا علی ! تو درد عظیم ، شهامت عظیم ، تو معنای دیگر گونه ی عظمتی.

عمری است که می دانم واین ها را می دانم و بازمی مانم. بازمی مانم از رفتن و رسیدن و دربندم دربند ماندن و پوسیدن.

یا علی ! زیستنی چنانم بیاموز که فارغ از حسرت های دوشینه و دیرینه و پارینه ، به مدد دانستن ، مرا یارستنی نو باشد و گامی دیگر و دیگرگونه گامی در این وادی خوف و حسرت.

یا علی ! مرا می کشد حسرت بی حسرت زیستن. بگذار تا چنان جهان پیر و کهنه در چشمانم رنگ بی رنگی گیرد که حسرتی نباشد و آرزوی بی حسرتی نیز.

یا علی ! این ندای رفتن ، این که باید روزی رفت ، این روزها یادم می آورد که همیشه را پنجه انداخته ام و آویخته ام نه به زندگی ، که این زنده ماندن ، که به این هر روز مردن.

 


  

معنای لغوی

 عدالت و عدل هر دو مصدر فعل (عَدَلَ یَعدِلُ ) هستند. در کتب لغت عدالت به صورت های زیر تعریف شده است :

« العَدلُ القَصدُ فِی الاُمُورِ وَ هُوَ خِلَافُ الجَورِ : عدل به معنای میانه روی در کارها و مخالف ظلم و جور است. »

« العَدلُ مَا قَامَ فِی النُّفُوسِ اَنَّهُ مُستَقِیم وَ هُوَ ضِدُّ الجَور : عدل آن چیزی است که در ضمیر انسان درست دانسته شده (مطابق فطرت انسان) و آن ضد ظلم است.»

« العَدلُ الفِدیه والمِثلُ، خِلَافُ الجَورِ، العَدلُ هُوَ اَن یُثِیبَ عَلَی الحَسَنَه الحَسَنَه وَ یُعَاقِبَ عَلَی السَّیِّئَه ِالسَّیِّئَه، العَدلُ لُغَه هُوَ التَّسوِیَّه بَینَ الشَّیئَینِ : عدل همان فدیه و مثل است برخلاف ظلم، عدل همان است که در برابر خوبی پاداش خوب بدهد و بدی را با بدی عقوبت کند. عدل از نظر لغوی دو چیز را مساوی دانستن است.»

« عدل یعنی برابری و آنچه گفته اند از قبیل : مثل، فدیه، ضدّ جور، همه از مصادیق معنی اولند.»

« عدالت و معادله، لفظی است که معنای مساوات را اقتضا و افاده می کند. عَدل و عِدل از نظر معنا نزدیک به هم هستند. اما عَدل در آنچه که با بصیرت درک می شود، به کار می رود. و عِدل در آنچه که با حوّاس درک می شود به کار می رود مثل موزون و مکیل و معدود. در هر حال عدل به معنی تقسیم و تقسیط به طور مساوی است.»

« العَدلُ نَقِیضُ الجَورِ  : عدل مخالف ستم و جور است.»

« العَدلُ ضِدُّ الظُّلمِ وَ الجَورِ : عدل ضد ظلم و جور است.»

«عدل : داد کردن، داد دادن، نهادن هر چیزی به جای خود، حدّ متوسط میان افراط و تفریط در هریک از قوا، دادگری، انصاف، عدالت، مخالف ظلم و جور، اندازه و حد اعتدال، راست.»

در تعریفات فوق عدالت به معنی احقاق حق، ضد ظلم و جور است. اما تعریف دیگری از امام علی (علیه السّلام) بیان شده که تعریفی کامل، جامع و مانع است:

 « العَدلُ یَضَعُ الاُمُورَ مَوَاضِعَهَا : عدالت هرچیز را در خود می نهد.»

طبق این تعریف حق هرکس و هرچیز باید به وی داده شود و هرکس به حق خود برسد. در واقع زمانی که هر چیز در جای خود قرارگیرد، نشانه ی نظم و هدفمندی جهان هستی است. تعریف فوق وجود عدالت را در تمام عرصه های زندگی بشر ضروری می داند.


  

معنای عدالت در حوزه های مختلف علوم اسلامی دارای معانی مختلفی است و به نسبت تمایز هریک از علوم، معنای عدالت نیز تغییر می کند. مفهوم اصطلاحی عدالت را می توان در سه حوزه ی زیر مورد بررسی قرار داد :

1 0 عدالت در علم اخلاق

در علم اخلاق، مسائل از بعد روان شناختی بررسی شده و به درون روح انسان کشیده می شوند. عدالت نیز یکی از ویژگیهای نفسانی معرفی شده است و یکی از فضایل اخلاقی به شمار می آید.

امام خمینی (قدس سره) درباره ی معنا و مفهوم عدالت در حوزه ی علم اخلاق می نویسند :

« بدان که عدالت عبارت است از : حد وسط بین افراط و تفریط و آن از امهات فضایل اخلاقیه است ؛ بلکه عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نفسیه و جسمیه است ؛ زیرا که عدالت مطلق، مستقیم به همه ی معنی است. چه در مظهریت اسماء و صفات و تحقق به آن، که استقامت مطلقه است، و مختص به انسان کامل است و ربّ آن حضرت اسم الله الاعظم است که بر صراط مستقیم حضرات اسمائی است.

چه در عقاید و حقایق ایمانیه باشد که عدالت در آن عبارت است از : ادراک حقایق وجودیه علی ماهی علیه از غایه القصوای کمال اسمائی تا منتهی النهایه رجوع مظاهر به ظواهر، که حقیقت معاد است.

و چه در اخلاق نفسانیه که اعتدال قوای ثلاثه است ؛ یعنی قوه ی شهویه و غضبیه و شیطانیه...

پس عدالت که عبارت از حدّ وسط بین افراط و تفریط و غلوّ و تقصیر است، از فضایل بزرگ انسانیت است ؛ بلکه از فیلسوف عظیم الشأن « ارسطاطالیس» منقول است که: « عدالت جزوی نبود از فضیلت ؛ بلکه همه ی فضیلت ها بُوَد، جور ضد آن است جزوی نبود از رذیلت ؛ بلکه همه ی رذیلت ها بود.»»

در کلام دیگر این گونه آمده است :

 

« عدل در اخلاق این است که انسان در جمیع صفات انسانی در حدّ وسط یعنی مابین دوحدّ افراط و تفریط باشد، مثلاً شجاعت که حدّ وسط بین جبن و تهوّر، یا تواضع که حدّ وسط بین کبر و اذلال، یا سخاوت که واسطه ی بین بخل و اسراف است دارا باشد.»

در سخنی از یکی از بزرگان علم اخلاق آمده است :

« بدان که عدالت افضل فضایل و اشرف کمالات است ؛ زیرا که دانستی که آن مستلزم جمیع صفات کمالیه است، بلکه عین آن هاست. همچنان که جور که ضد آن است، مستلزم جمیع رذایل بلکه خود آن هاست. و چگونه چنین نباشد، و حال آنکه شناختی که : عدالت ملکه ای است حاصل در نفس انسان که به سبب آن قادر می شود بر تعدیل جمیع صفات و افعال، و نگهداشتن در وسط و رفع مخالفت و نزاع فیما بین قوای مخالف انسانیه، به نحوی که اتحاد و مناسبت و یگانگی و الفت میان همه حاصل شود.

پس، جمیع اخلاق فاضله و صفات کامله، مترتب بر عدالت می شوند. و به این سبب، افلاطون الهی گفته است : چون از برای انسان صفت عدالت حاصل شد، روشن و نورانی می شود به واسطه ی آن جمیع اجزای نفس او، و هر جزوی از دیگری کسب ضیاء و تلألؤ می کند، و دیده های نفس گشوده می شود، و متوجه می شود به جای آوردن آن از او خواسته اند بر نحو افضل، پس سزاوار بساط قرب مبدأ کل جلّ شأنه می شود، و غایت تقرب در نزد « ملک الملوک » از برای او حاصل می شود.»

به طور کلی در علم اخلاق عدالت به معنای اعتدال قوای نفسانی و پرهیز از هرگونه افراط و تفریط است. در این باره گفته شده است :

« عدل مقابل ظلم است و به معنای احقاق حق و اخراج حق از باطل است و امر متوسط میان افراط و تفریط را نیز عدل می گویند. میبدی گوید : قوه غضبیه ی انسان در مرتبت افراط، تهوّر و در مرتبت تفریط، جبن و در مرتبت متوسط، شجاعت است و قوت شهوانیه در مرتبت متوسط عفت است و قوت عقلیه در مرتبت افراط، جربزه در مرتبت تفریط، بلاهت و در مرتبت متوسط، حکمت است و حد متوسط این قوی، عدالت است.»

امام خمینی (قدس سره)، در عبارتی از عدالت به عنوان صراط مستقیم یاد می کند :

« چون عدالت حدّ وسط بین افراط و تفریط است، اگر از نقطه عبودیت تا مقام قرب ربوبیت تمثیل حسّی کنیم، بر خط مستقیم وصل شود. پس طریق سیر انسان کامل از نقطه ی نقص عبودیت تا کمال عزّ ربوبیّت، عدالت است که خط مستقیم و سیر معتدل است. و اشارات بسیاری در کتاب و سنت بدین معنی است چنانچه صراط مستقیم که انسان در نماز طالب آن است، همین سیر اعتدالی است.

و   ]   اینکه   [   در احادیث شریفه است که، صراط از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است ، برای همان است که حد اعتدال وسطیّت حقیقیّه را دارد، از این جهت، تمثّل در عالم ظهور حقایق، باید بدین نحو متمثّل شود.

و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) منقول است که خط مستقیمی در وسط کشیدند و خطهای دیگر در اطراف آن، و فرمودند : این خط وسط، خط من است.

و اعتدال حقیقی، جز برای انسان کامل که از اول سیر تا منتهی النهایه وصول هیچ منحرف و معوج نشده است، برای کسی دیگر مقدّر و میسور نیست، و آن به تمام معنی خط احمدی و خط محمدی است و دیگران از سایرین، سیر به تبع کنند، نه به اصالت. و چون خط مستقیم و اصل بین دو نقطه، بیش از یکی نیست، از این جهت، فضیلت به قول مطلق و سیر بر طریق عدالت و بر سبیل اعتدال، بیش از یکی نیست ؛ ولی رذایل را انواع بسیار بلکه غیر متناهی است.»

  2. عدالت در علم فلسفه و کلام

علم فلسفه و کلام پیرامون عدالت خداوند سبحان و نظم جهان هستی و تناسب عقوبت و پاداش با اعمال بندگان صحبت می کند. همچنین در پاره ای از موارد علم کلام، عدالت به معنی عصمت در پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه معصومین (علیهم السّلام) است.

از امام علی (علیه السّلام) نسبت به توحید و عدل سؤال شد حضرت فرمود :

  « التَّوحیدُ اَلّا تَتََوَهَّمَهُ وَ العَدلُ اَلّا تَتَََّهِمَهُ : توحید آن است که خدا را در وهم نیاوری و عدل آن است که او را متهم نسازی ( به آنچه که شایسته ی او نیست متهم نکنی مثل ضعف و نقص و ظلم ).»

در مباحث کلامی و عقاید عدل به صورت زیر بیان شده است :

« عدل در افعال این است که گفتار و کردار و رفتار انسان مطابق با حکم عقل و شرع و از روی حکمت و مصلحت باشد و اعلی مراتب آن عصمت می باشد که عبارت از ملکه ی نفسانی می باشد که مانع صدور جمیع معاصی اعم از صغیره و کبیره و باعث اتیان به واجبات و مصون بودن از خطاء و سهو و نسیان گردد و عصمت که در پیغمبر و امام شرط است همین معنی می باشد و این خود دارای مراتبی است تا برسد به درجه ای که حتی مانع از صدور ترک اولی هم بشود. »

در میان چهار تعریفی که استاد مطهری از عدالت ارائه داده اند، دو معنای آن، مفهوم عدالت را در علم کلام و فلسفه تداعی می کند :

« 1. موزون بودن : جهان موزون و متعادل است و هرچیز در جایگاه خودش قرار دارد، به نحوی که کوچک ترین تغییر و تحول در جایگاه واقعی اشیاء، نظم و برنامه ی منطقی آن ها را در هم می ریزد.

2 0 رعایت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال وجود دارد. چون موجودات در نظام هستی از نظر قابلیت ها و امکان فیض گیری از مبدأ هستی با یکدیگر متفاوتند، بنابراین ذات مقدس حق به هر موجودی آنچه را که برای او ممکن است از وجود و کمال وجود اعطا می کند و امساک می نماید.»

 

3. عدالت در علم فقه و حقوق

علم فقه و حقوق از بررسی معنای واژه ی عدالت در محدوده ی نفس و درون انسان خارج       می شود و آن را در رفتار انسان جستجو می کند و به تعریف شخص عادل یعنی کسی که رفتارهای او منطبق بر وصف یا ملکه ی عدالت است، می پردازد. از جمله در شرایط امام جماعت، عدالت را مطرح کرده و می گوید :

« عدالت حالتی نفسانی است که انسان را به ملازمت تقوا و پرهیزکاری بر می انگیزد و از ارتکاب گناهان کبیره و بلکه صغیره بنابر اقوی باز می دارد. همچنین انسان را از انجام دادن اعمالی که عرفاً نشانه ی بی قیدی و عدم مبالات و تعهّد بی دین است، باز می دارد. احتیاط است که اجتناب از منافیات مروت  در معنای عدالت اعتبار شود اگرچه اقوی عدم اعتبار آن است.»

در کلام دیگری در باره ی عدالت در فقه گفته شده است :

« عدالت ملکه ی نفسانی است که باعث بر ملازمه ی تقوا شود و موجب شود که مکلف قیام بر ترک کبائر و ترک اصرار بر صغائر و ملازمه ی مروت و پیروی از محاسن اخلاق کند. پس عادل کسی است ک او را ملکه ی کارهای خوب و اجتناب از کارهای بد باشد.

در بسیاری از عبارات و معاملات و عقود، عدالت شرط است. در کلیات حقوقی آمده است : شرط مهم در باب شهادات، عدالت شاهد است.»

در باره ی عدالت شرعی و حقوقی آمده است :

« نازلترین مرتبه ی عدل، عدالت شرعی است که عبارت از ملکه ی نفسانی می باشد که باعث ترک معاصی کبیره و اصرار بر صغیره و منافیات مروت شود و در مفتی و قاضی و شاهد و امام جماعت همین معنی شرط است.

عدل در احکام این است که هر ذی حقی از حقش محروم ننماید و در دعاوی به حق حکم نماید و ملاحظه ی هیچ یک از طرفین دعاوی را به واسطه ی تقرب یا جهات دیگر ننماید.»

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) درباره ی ویژگی های شخص عادل برای واگذاری مسئولیت های اجتماعی به او فرموده اند :

« مَن عَامَلَ النَّاسَ فَلَم یَظلِِمهُم وَ حَدَّثَهُم فَلَم یَکذِبهُم وَ وَعَدَهُم فَلَم یُخلِفهُم، فَهُوَ مِمَّن کَمُلَت مُرُواَتُهُ وَ ظَهَرَت عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَت اُخُوَّتُه وَ حَرُمَت غَیبَتُه : هر کس در رفتار خود با مردم، به ایشان ستم نکند و با آن ها سخن گفته ولی دروغ نگوید و چون وعده دهد خلف وعده نکند، از کسانی است که انسانیتش کامل، عدالتش آشکار، دوستی اش لازم و غیبتش حرام است. »

 

عدالت اجتماعی

طبق تعریفی که بیان شده : « عدالت اجتماعی عدالتی است که همه ی افراد جامعه از آن برخوردار باشند.»

هرگاه در اجتماع هرچیز در جای خود قرار گیرد و مقام ها، امکانات، مناصب، موقعیتها و توانمندی های به طور صحیح و منطقی توزیع شود، عدالت اجتماعی در آن جامعه تحقق یافته است.

عدالت اجتماعی زمانی در یک جامعه واقع می شود که فاصله ی طبقاتی در آن جامعه وجود نداشته باشد و تلاش عمده ی آن جامعه در جهت برچیده شدن محرومیت ها و جلوگیری از تضییع حقوق باشد.

 


  

من موجودی شایسته و سزاوارم / من در اوج آفرینش هستم / اعتماد به نفسم عالی است / من سرشار از اعتماد به نفسم / من به لطف خدا به آنچه اراده می کنم ، توانمندم / پشتوانه ی من قدرت الهی است  / روح الهی در من جاری است


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ